جدول جو
جدول جو

معنی فراخ آبرو - جستجوی لغت در جدول جو

فراخ آبرو
(فَ)
خوش و دارای زندگانی بابرکت و خرم. (از ناظم الاطباء). رجوع به فراخ ابروی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخ رو
تصویر فراخ رو
خنده رو، گشاده رو، خندان، بسّام، روباز، خوش رو، بسیم، گشاده خد، تازه رو، روتازه، بشّاش، طلیق الوجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ رو
تصویر فراخ رو
وی ویژگی کسی که از حد خود تجاوز می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ ابرو
تصویر فراخ ابرو
گشاده ابرو، کنایه از خوش رو، خوش خلق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ بر
تصویر فراخ بر
فراخ سینه، آنکه سینۀ پهن دارد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ / بِ رَ)
به تعجیل و شتاب رونده، کسی که از حد خود بیرون رود. مسرف. هرزه خرج. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مردم گشاده رو و شکفته و خندان، کسی که پیوسته به عیش و عشرت گذراند. (برهان) ، آن که با مردم خوشرویی و خوش خلقی کند. (برهان) (ناظم الاطباء). فراخ روی. رجوع به فراخ روی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
خوشی بابرکت و زندگانی خرم. (ناظم الاطباء). آبرومند زیستن. با آبروی زیاد بودن. در مآخذ دیگر یافت نشد
لغت نامه دهخدا
(فَاَ)
فراخ ابروی. رجوع به فراخ ابروی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ اَ)
آنکه به عشرت گذراند و با مردم به شکفتگی برخورد کند. (از آنندراج). رجوع به فراخ آبرو شود
لغت نامه دهخدا
(فَ بَ)
فراخ سینه. (ناظم الاطباء). دارای سینۀپهن و خوش اندام: عبدالملک مردی بود سپیدروی و فراخ بر و میانه بالا. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
شتاب رونده به عجله رونده، کسی که از حد خود تجاوز کند، مسرف هرزه خرج. گشاده رو خندان، کسی که پیوسته بعیش و عشرت گذراند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ بر
تصویر فراخ بر
دارای سینه پهن و خوش اندام فراخ سینه پهن سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ رو
تصویر فراخ رو
گشاده رو، خوش رو، خوش گذران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ رو
تصویر فراخ رو
((~. رَ یا رُ))
به شتاب رونده، به عجله رونده، کسی که از حد خود تجاوز کند، ولخرج، اسراف کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ بر
تصویر فراخ بر
((~. بَ))
فراخ سینه، پهن سینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ ابرو
تصویر فراخ ابرو
((فَ. اَ))
گشاده رو، خوش رو
فرهنگ فارسی معین